خودم نوشت هام

Every thing about me...

57.رفتم سراغش

leading... پنجشنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۴، 16:20

امروز صبح خرما رو برداشتم و رفتم سراغش.

بردم گذاشتم رو میزش گفتم ببین خرمات خراب بود بوی تعفن و الکلش تا بیرون جعبه و نایلونشم میاد.

کلی خرما چید رو میز و گفت خب اگه خراب باشه بقیشونم براید خراب باشن.

گفتم من کاری به این حرفا ندارم. اومدیم و بقیش سالم بود، اون وقت من دروغ گو ام؟

مدعی شد که کنار چیز بو دار مثل عطر و ادکلن گذاشتم منم گفتم که نه اصنم اینطور نیس داخل یخچال بوده خلاصه که از من اصرار و از اون انکار.

اخر سر دخل خالی مغازشو نگاه کرد و گفت که پول ندارم شماره کارت و شماره موبایل بده واریز کنم خبرت کنم. منم دادم و اومدم خونه.

😎بعله

بیوگرافی
دوست دارم ایده ها، افکار، روزمرگیا، خاطرات و کلا هرچیزی که دوست دارم رو اینجا ثبت کنم.
آخرین نوشته‌ها
نوشته‌های پیشین